سلوک فردي و اجتماعي مسوولان (1)


 

نویسنده: علی اکبر ذاکری




 
مسوولان نظام اسلامي بايد به اخلاق نيک آراسته باشند و رفتار آنان حکايت از خلق نيکوي آنها داشته باشد. برخورد نيک در تعامل با مردم و کساني که با آنان در ارتباط مي باشند، در سالم سازي جامعه نقش مهمي ايفا مي نمايد. در اينجا به بخشي از اخلاق هاي پسنديده که امام خميني به آن اشاره کرده اند مي پردازيم. در آن مقطع به جهت جو اجتماعي، برخي ويژگي هاي اخلاقي نياز به طرح مستقل نداشته است. مثلا شجاعت و قاطعيت که امام خميني خود به ان آراسته بودند لزوم آن را مطرح نکرده است، بلکه بارها از شجاعت مردم در صحنه هاي گوناگون تجليل نموده اند. از شجاعت رزمندگان اسلام و از شجاعت خانواده شهدا. اينک به بيان و توضيح برخي از شايستگي هاي اخلاق فردي و اجتماعي از نگاه امام مي پردازيم.

1 ـ اخلاص
 

اخلاص، يکي از صفات مردان خدا و مسوولان نظام اسلامي است. اخلاص يعني اعمال را خالصانه و براي رضاي خدا انجام دادن. بنده اي که با اخلاص عمل کند، بنده ي مخلص خداست و برابر آيه ي قرآن شيطان نمي تواند او را فريب بدهد، او را منحرف کند و به فساد و رشوه خواري و گناه بکشاند. امام به مسوولان چنين توصيه مي کند:
شما اخلاص داشته باشيد و براي خدا به بندگان خدا خدمت کنيد و ثنا و اجر را از او طلب نمایید، که او جزاي شما را و اجر شما را عطا مي فرمايد. (1)
امام در اهميت اخلاص، به ضربت علي (ع) در جنگ خندق اشاره مي کند (2) که برابري مي کند با عبادت جن و انس، اين اخلاص علي (ع) بود. این مرتبه از اخلاص است که ضربت را با عبادت ثقلين، عبادت جن و انس مقابل کرده است. (3)
و با اشاره به انفاق و کمک اهل بيت پيامبر؛ يعني علي و فاطمه به فقير و اسير و يتيم که در سوره ي انسان (4) آمده، ارزش آن را به جهت اخلاص آن مي داند؛ زيرا آنچه داده اند يک قرص نان جو بوده است؛ ولي اهميت آن در اين بوده که آن را به جهت دوستي خدا ( علي حبه ) داده اند. (5)
امام تعريف اخلاص را از خواجه عبدالله انصاري اين گونه آورده اند:
« الاخلاص تصفيه العمل من کل شوب » (6)
اخلاص، پالايش عمل از هر آميختگي است.
امام خميني اخلاص را « روح عمل » (7) مي داند و از همه مي خواهند که با اخلاص عمل کنند و آشفتگي هاي مملکت را با عمل مخلصانه خود بر طرف نمايند.
الان مملکت از خود شما شده است و به منزله ي عائله ي شما هست جمعيت مملکت، بايد با محبت و با اخلاص کار بکنيد، تا اين که اين آشفتگي ها إن شاءالله ترميم بشود. (8)
واژه اخلاص 119 بار در صحيفه امام آمده است که نشانه اهميت اين واژه در فرهنگ امام است. و از خدمتگزاران به مردم مي خواهد که وحدت و اخلاص خود را براي خدمت به مردم حفظ نمايند. (9) و در حق نيروهاي وزارت بهداري دعا مي کنند که خداوند اخلاص را نصيب نموده تا بيشتر به مردم خدمت نمايند. (10) و اخلاص در عمل را يک وظيفه مي داند.
وظيفه اي که از همه ي وظايف بالاتر است، اين است که اخلاص داشته باشيم براي کارهايي که مي کنيم. (11)
ايشان در توصيه به رزمندگان اسلام و فرماندهان ارتش و سپاه، اخلاص و اتکاي به خداوند را باعث نصرت و امداد الهي مي شمارد. (12)
و در ديداري که با مسوولان نظام اسلامي دارند، راه رسيدن به مراتب معنوي را اخلاصي مي شمارند که همراه با تزکيه باشد.
وقتي ما دستمان به قله نرسيد، لااقل رو به آن قله برويم، راه را شروع کنيم، بيراهه نرويم، کنار نرويم و راه را اگر شروع کرديم و اخلاص همراه او بود تزکيه همراه او بود، دستگيري مي شود، خداي تبارک و تعالي دستگيري مي کند... (13)
امام صادق (ع) در فائده و نتيجه ي اخلاص مي فرمايد:
هنگامي که مومن براي خدا اخلاص بورزد، خداوند همه چيز را از او مي ترساند حتي حشرات زهردار زمين و درندگان آن و پرندگان آسمان را. (14)
يعني اخلاص باعث احترام و ابهت براي مومن در برابر ديگران مي شود، حتي حيوانات و حشرات در برابر مومن مخلص خاضع اند و خداوند به حمايت او مي پردازد و همين رمز وحشت ابرقدرت ها از نيروهاي مومن و متدين ايران است.
امام خميني بر اخلاص رزمندگان در جبهه ها و تلاش هاي آنان تاکيد فراوان دارند و گويا آنان مصداق سخن امام علي (ع) هستند که مي فرمايد:
« اخلاص العمل من قوه اليقين و صلاح النبيه » (15)
اخلاص عمل خیر خاسته از قوت يقين و صلاح نيت است.
يقين و باور به خدا و نيت پاک باعث اخلاص در عمل مي شود که در رزمندگان وجود داشت و به گفته ي امام علي (ع): ايمان، اخلاص عمل است. (16) و برترين عبادت را اخلاص در عمل دانسته است. (17) امام خميني به زيبايي، اخلاص رزمندگان اسلام را در دوران دفاع مقدس بيان کرده اند:
شما دو مطلب را متحقق کرديد که با اين دو مطلب کسي از سنخ بشر ـ جز آن که از اولياي خدا باشد و الهام از خدا گرفته باشد ـ نمي تواند تقدير شما را بکند. يکي بزرگتر سرمايه خودتان که آن حيات است، در طبق اخلاص گذاشتيد و ديگري اينکه اين هديه را با اخلاص در طبق اخلاصتان گذاشتيد... (18)
انجام کار براي خدا و جلب رضايت الهي نيز همان معناي اخلاص را مي رساند. امام از تمام نهادها مي خواهد که خالصانه عمل کنند.
نهادهايي که در ايران از خود ملت پيدا شد، اولش با يک قصد خالصي، الهي پيدا شد و ظاهر شد. اگر اين قصد خالص در پيش شما کوچک بشود دست خدا هم برداشته مي شود. کوشش کنيد که اين نهادي که شما در آن خدمت مي کنيد و خدمت ارزنده اي هست، بسيار کوشش کنيد که اين خدمت در راه خدا باشد. (19)

2 ـ اعتراف به اشتباه
 

اعتراف به خطا و اشتباه در فرهنگ اسلامي، داراي ارزش بوده و به آن تشويق شده است. در روايات اعتراف به گناه مقدمه اصلاح و مغفرت دانسته شده است. امام باقر (ع) مي فرمايد: « و الله ما ينجو الذنب الا من اقربه » (20)
به خدا سوگند از گناه رهايي نيابد جز کسي که به آن اعتراف نمايد.
و فرمود: به خدا سوگند ! خداوند از مردم جز دو خصلت نخواسته است: 1 ـ اعتراف به نعمت ها تا بر آن بيفزايد؛ 2 ـ اعتراف به گناهان تا آنها را بيامرزد. (21)
علي (ع) اولين گام در معناي استغفار را پشيماني و گام دوم را عزم بر بازنگشتن به گناه و خطا مي شمارد. (22) بايد به اين نکته توجه داشت که اعتراف به گناه در اسلام، غير از آن چيزي است که در مسيحيت مطرح است؛ زيرا در آنجا افراد نزد بندگان خدا و کشيش اعتراف مي کنند که اين از نظر اسلام ناپسند است. اينجا اعتراف به گناه بايد نزد خدا باشد و ارتباطي با بندگان خدا ندارد. اما از اين دستور و فرهنگ اسلامي مي توان يک نکته استفاده کرد که اعتراف بايد متناسب با تعهدي باشد که شخص دارد. در اينجا اعتراف به معناي پذيرش اشتباه است، پذيرش عذر اعتراف کننده ي به اشتباه، نمودي از خلق و خوي الهي است. علي (ع) اين گونه اعتراف ها را نشانه ي عقل مي داند و مي فرمايد که
« غايه العقل الاعتراف بالجهل » (23) نهايت عقل اعتراف به اشتباه است.
در سخني ديگر، اعتراف نيک را باعث نابودي روحيه ي انجام گناه و خلاف مي شمرد. (24) در مسائل اجتماعي که افراد تصميمي را در جهت منافع مردم اتخاذ کرده و بعد متوجه خطا و اشتباه خود شده اند اعتراف به اشتباه به منزله ي عذرخواهي از مردم است و نشانه ي اين است که شخص از استبداد راي و ديکتاتوري به دور است. براي مردم احترام قائل است. اين نکته اي است که امام خميني به آن اشارت کرده اند.
يک مطلبي را که مي گوييد چنانچه خطايش را فهميديد حاضريد به اينکه بگوييد من خطا کردم، اشتباه کردم، يا همان خطا را مي خواهيد تا آخر به پيش ببريد. از مفاسدي که ديکتاتوي دارد و ديکتاتور مبتلا به آن هست، اين است که يک مطلبي را که القا مي کند بعدش نمي تواند، قدرت ندارد بر خودش که اين مطلبي که القا کرده است اگر خلاف مصلحت است... از قولش بر گردد، مي گويد: گفتم و بايد بشود اين بزرگترين ديکتاتوري هاست... (25)
امام خميني از زاويه ي ديگر به اين موضوع مي نگرند و مبناي اسلامي براي آن بيان مي نمايد که ما مي خواهيم در جامعه، اسلام را پياده کنيم، پس اگر اشتباه کنيم بايد صريحاً بگوييم، به همين علت است که عدول از فتوا در ميان فقها امري رايج است و در نتيجه قضات هم اگر اشتباه کردند بايد به اشتباه خود اعتراف نمايند. ديگر مسوولان نيز در هر زمان که اشتباه کردند از خطاي خود بايد برگردند و آن را مطرح نمايند و اين يک وظيفه است.
آنچه مهم است، اين است که ما مي خواهيم مطابق شرع اسلام مسائل را پياده کنيم، پس اگر قبلاً اشتباه کرده باشيم، بايد صريحاً بگوييم اشتباه نموده ايم و عدول در بين فقها از فتوايي به فتواي ديگر درست همين معنا را دارد؛ وقتي فقيهي از فتواي خود بر مي گردد؛ يعني من در اين مساله اشتباه نموده ام و به اشتباهم اقرار مي کنم. فقهاي شوراي نگهبان و اعضاي شوراي عالي قضايي هم بايد اين طور باشند که در مساله اي اشتباه کردند صريحاً اشتباه کرديم و حرف خود را پس بگيرند، ما که معصوم نيستيم. (26)
در ادامه مي افزايند، من در آغاز مي گفتم روحانيون در کارها دخالت نکنند، اما وقتي ديدم افراد ناصالح نمي توانند دستورات اسلام را پياده کنند از اشتباهم برگشتم زيرا هدف پياده کردن اسلام است.
امام خميني در نامه اي که به روحانيون سراسر کشور در اسفند 67 نوشتند به برخي از اشتباه هاي اوائل انقلاب اعتراف کردند و فرمودند:
من امروز بعد از ده سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچون گذشته اعتراف مي کنم که بعض تصميمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه ي کشور به گروهي که عقيده ي خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي نداشته اند اشتباهي بوده است که تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي رود. (27)

3 ـ اعتماد به نفس
 

اعتماد به نفس رمز موفقيت است. جامعه اي که مسوولان و مردم آن از خودباوري و اعتماد به نفس برخوردار باشند مي توانند کارهاي مهم را به راحتي انجام دهند و از پس مشکلات سخت و پرمشقت برآيند. باور به توان و نيروي خودي تقويت روحيه و توان عملي افراد در راه رسيدن به برنامه ها و اهداف بلند مدت مي گردد.
امام خميني بر اين باور است که مسوولان نظام اسلامي و جوانان جامعه بايد به اين اعتماد و خودباوري برسند و به دو گونه اعتماد تکيه کنند؛ اعتماد به خدا، اعتماد به نفس، سخن امام خميني چنين است:
عمده اين است که شما دو جهت را در نظر بگيريد که من کراراً عرض کردم، يکي اعتماد به خداي تبارک و تعالي که وقتي که براي او بخواهيد کار بکنيد به شما کمک مي کند، راه را براي شما باز مي کند، در هر رشته که هستيد راه هاي هدايت را به شما الهام مي کند و يکي اتکال به نفس، اعتماد به خودتان، شما خودتان جوان هايي هستيد که مي توانيد همه کارها را انجام بدهيد. مخترعين ما مي توانند در سطح بالا اختراع بکنند. مبتکرين ما مي توانند در سطح بالا ابتکار کنند، به شرط اينکه اعتماد به نفس خودشان داشته باشند، و معتقد بشوند به اينکه « مي توانيم » در رژيم سابق « نمي توانيم » را در بین همه ی قشرها شایع کردند، به همه گفتند: «ما نمي توانيم» و بايد بيايند و به ما تعليم بدهند، آنها هم که مي آمدند تعليم نمي دادند، شماها را وابسته مي کردند. (28)
تاکيد بر خودباوري و اعتماد به توان خودي و دور بودن از ضعف نفس، نکته اي است که در کلام امام به خوبي ديده مي شود. ايشان افق اين خودباوري و اعتماد را ارتقا مي دهند و از توان مقاومت در برابر قدرت هاي استکباري و از مقابله با آنها سخن مي گويند.
مساله اي که مي خواهم اکيدا به شما تذکر دهم اين است که اين معنا که « نمي شود با قدرت هاي بزرگ طرف شد » را از گوش هايتان بيرون کنيد. شما بخواهيد، مي توانيد؛ زيرا پشتيبان شما خداست. اين زمزمه هايي را که ابرقدرت ها به وسيله ايادي شان کرده اند که تا متکي به يکي از دو قدرت نشويد نمي توانيد به زندگي ادامه دهيد، صد در صد غلط است. (29)
در حديث عقل و جهل عنوان « توده » آمده که با توجه به تعريفي که امام خميني از آن ارائه داده اند، قابل تطبيق به اعتماد به نفس است که از آن به طمانينه نفس و ثبات قدم ياد مي کند که انسان را در برابر حزب شيطان نگهداري مي کند و بر لشکرهاي جهل و شيطنت غلبه دهد. (30)
داماد امام درباره ي اعتماد به نفس و توکل ايشان مي گويد: هر اتفاق خطرناکي که مي افتد ( چه 15 خرداد باشد و چه کودتاي نوژه و... ) قيافه امام از حالت عادي بر نمي گردد و هيچ تغيير نمي کند؛ زيرا ايشان تکيه دارند بر توکل الهي و اين توکل در وجودشان عجين شده است. (31)

4 ـ انتقاد پذيري
 

انتقاد و انتقادپذيري از نکاتي است که در فرهنگ اسلامي به آن توجه شده است. انتقاد سازنده هميشه برخاسته از نارسايي و عيب است و نقص در وجود همه افراد و در عملکرد آنها وجود دارد. و انتقاد مقدمه اصلاح است، تا انتقاد نشود عيوب افراد شناخته نمي شود و اشخاص اصلاح نمي گردند. امام صادق (ع) مي فرمايد:
« احب ! اخواني الي من اهدي الي عيوبي » (32)
بهترين دوستانم کساني هستند که عيب هاي مرا به من هديه مي دهند.
نصح و خيرخواهي در فرهنگ سياسي اسلام به معناي انتقاد سازنده و دلسوزانه است. در برابر نصح غش و ناخالصي قرار مي گيرد. امام صادق (ع) مي فرمايد:
«يجب للمومن علي المومن ان يناصحه » (33)
وظيفه ي مومن بر مومن است که او را نصيحت و خيرخواهي نمايد.
امام علي (ع) آن دسته از ياران خود را که با صراحت نظرات خود را به حضرت اعلام مي کردند، به نصح و خيرخواهي ستوده است. مانند: قيس بن سعد (34) و مالک اشتر نخعي. (35) اين مالک است که اعتراض و انتقاد مردم را در گزينش فرزندان عباس براي کارهاي حکومتي به حضرت مي گويد و امام پاسخ مي دهد که اگر افراد بهتري سراغ داري معرفي نما. (36)
امام خميني بارها بر ضرورت انتقاد تاکيد مي کند و انتقاد را مقدمه اصلاح مي داند، زيرا « بي عيب ما نداريم » (37) و تا عيب ها گفته نشود اصلاح نمي شود.
روزنامه ها که افکار عمومي را منعکس مي کنند و به انتقاد مي پردازند نبايد با کسي داشته باشند، بلکه بايد کار آنها حالت ارشاد داشته باشد؛ زيرا انتقاد در کي جامعه لازم و باعث پيشرفت و اصلاح مي شود «سر تا پاي انسان عيب است و بايد اين عيب ها را گفت و انتقادات را کرد، براي اينکه اصلاح بشود جامعه » (38)
امام بر اين باور است که انسان هاي خود ساخته از انتقاد ناراحت نمي شوند.

اگر انسان خودش را ساخته بود، هيچ بدش نمي آمد که يک رعيتي هم به او انتقاد کند، اصلا بدش نمي آمد، از انتقاد بدش نمي آمد. (39)

شرائط انتقاد و انتقاد پذيري
 

امام براي انتقاد سازنده و پذيرش آن نکاتي را يادآوري کرده اند، که به اختصار اشاره مي شود.

الف ) منطقي باشد
 

محور عمل افراد حق است، بنابراين اگر از مساله اي انتقاد شد، و سخن و روشي مورد نقد قرار گرفت، بايد با منطق و بدون ناراحتي و غضب با آن برخورد کرد. امام در خطاب خود به مجلسيان، آنان را به برخورد عاقلانه دعوت مي کند و از به کارگيري حرف زشت در نقدها بر حذر مي دارد.
مهم در همه افراد و خصوصا شما آقايان که در مجلس هستيد و مجلس مبدا همه ي چيزهايي است که در کشور واقع مي شود، مهم اين است که در مقام بيان مسائل و رد مسائل، انتقاد و تکذيب به آنجا نرسد که قوه ي عقليه کنار، و با قوه ي غضبيه انسان وارد ميدان بشود. اگر يک کسي هم فرض کنيد از زبانش يک مطلبي بر خلاف شما صادر شد، شما برويد و مطلب را منطقي صحبت کنيد، با داد و فرياد و ـ خداي نخواسته ـ حرف زشت زدن کار درست نمي شود. (40)
امام در هنگام تدريس خود، چنانچه شاگردانش در درس اشکال و انتقاد نمي کردند به آنها اعتراض مي کرد که اينجا مجلس درس است، مجلس وعظ و خطابه نيست. (41) ايشان انديشه هاي مرحوم نائيني را نقد مي کرد و به طور مستدل و منطقي اشکال هاي آن را مي گفت. امام نقدي کلي بر نوشته هاي مرحوم محدث نوري دارد. (42)

ب ) با آرامش باشد
 

طرح انتقاد بايد در جوي ارام صورت گيرد و هدف توهين به کسي نباشد، در حال غضب و ناراحتي توصيه شده که قاضي عادل هم حکمي صادر نکند؛ زيرا ممکن است ناراحتي وي در حکمش اثر داشته باشد. بيان مطالب و انتقاد هم در جوي آرام و به دور از حب و بغض نتيجه مي دهد.
قاضي چنانچه در حال غضب باشد، نبايد حکم بدهد براي اين که حکم در حال غضب حکمي است که از منشا عقلي و شرعي صادر نمي شود. شما مسائلي [ که ] داريد فرض کنيد يک نفر مي رود و مسائل خودش را مي گويد، انتقاد هم دارد، انتقادات آزاد است به اندازه اي که نخواهند يک کسي را که خفيف کنند يا يک گروهي را خفيف کنند و از صحنه خارج کنند. انتقاد بريا ساختن، براي اصلاح امور، لازم است، هر مجلسي بايد اين انتقادات را داشته باشد، لکن اگر [ در ] اين انتقادات، آن که انتقاد مي کند با آرامش خاطر و با نظر صحيح انتقاد بکند، اين که جواب مي دهد هم اگر با نظر صحيح و بدون اين که غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر با هياهو و جار و جنجال بخواهيد شما يک مساله را حل بکنيد... مسائل ترا علاوه بر اينکه حل نمي کنند مشکل تر مي کنند. (43)

ج ) همراه مصلحت و بدون تضعيف باشد.
 

انتقاد در بسياري از موارد ممکن است بر ارگان و مديريتي وارد باشد؛ اما انتخاب زمان آن و کيفيت بيان آن مهم و قابل توجه است. گاهي در موقعيت هاي حساس که مسوولي نياز به حمايت دارد با انتقاد شديد و غير منصفانه مورد هجوم قرار مي گيرد که نتيجه آن تضعيف نظام است. بديهي است که چنين انتقادي نه تنها در جهت مصالح کشور نيست، بلکه به ضرر مملکت تمام مي شود.
شما بايد توجه داشته باشيد که هر قشري از اين کشور تضعيف بشود، هر شخصي که در اين کشور مسوول کاري است تضعيف بشود، هر ارگاني که در اين کشور مشغول خدمت هست تضعيف بشود، اين تضعيف، تضعيف همه هست و اين انتحار است، بدون اينکه گوينده و نويسنده توجه داشته باشد. اين روزنامه هايي که هر کدام به جان هم افتاده اند و يک راهي را دارند باز مي کنند براي انتقاد از کشور، براي انتقاد از جمهوري اسلامي، براي انتقاد از گروه يا اشخاص، اينها شياطيني هستند و قلم ها در دست شياطين است، خودشان توجه ندارند. روزنامه ها و مطبوعات، بايد در خدمت اين ملت و در خدمت اسلام باشند، بايد همه با هم برادري رفتار کنند. اگر انتقاد دارند، انتقاد برادرانه داشته باشند، مصلحت گويي باشد. (44)

د ) انتقاد نه انتقام جويي
 

عيب و نقص در هر کسي وجود دارد، و هر مديريتي ممکن است نارسايي و اشتباهاتي داشته باشد. هيچ جامعه اي بدون اشکال نيست. به فرموده امام خميني، در زمان پيامبر و حضرت امیر هم خلاف واقع مي شد؛ (45) اما بايد جهات مثبت را در نظر گرفت نه جهات منفي و با اين ديد بسياري از شبهات حل خواهد شد؛ اما اگر ما بايد منفي به مسائل بنگريم بسياري از نکات مثبت را فراموش کرده و فقط به منفي بافي مي پردازيم، و اين باعث درگيري مي شود و انتقاد را از جهت سازنده آن به جهات منفي و انتقام جويي مي کشاند.
اصولا انتقاد از نقد گرفته شده و نقد به معناي تشخيص سره از ناسره است. ناقد که جمع آن نُقّاد و صيغه ي مبالغه ي آن نَقّاد است به کسي گفته مي شد که درهم هاي سالم را از درهم هاي معيوب و تغلبي تشخيص دهد. انتقاد نيز بايد جهت بيان مطالب درست و تشخيص آن از نادرست باشد، نه براي انتقام جويي. انتقاد درست از سوي هر کس باشد بايد پذيرفته شود. در روايات ما از حضرت مسيح (ع) نقل شده که فرمود:
« خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق، کونوا انقاد الکلام » (46)
حق را از اهل باطل بگيريد و باطل را از اهل حق نگيريد و هميشه نقد کننده ي سخن باشيد، سره آن را از ناسره تشخيص دهيد.
و اين شيوه ي انتقاد درست و بايسته است. امام خميني در اين باره مي گويد:
به همه ي آقايان من مي گويم با هم جنگ نکنيد، روزنامه ها را پر نکنيد دوباره از بدگويي از هم و از انتقاد از هم. انتقاد، غير انتقام جويي است. انتقاد، انتقاد صحيح بايد بشود. هر کس از هر کس مي تواند انتقاد صحيح بکند؛ اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند براي انتقام جويي، اين همان قلم شيطان است. اگر روي مصالح عامه يک کسي به کسي اشکال مي کند و همچون است که اگر خودش را بردارند يک کسي ديگر را اينجا بنشانند و همين حرف ها را بزند خودش ناراحت نشود. (47)

5 ـ انضباط در مصرف بيت المال
 

بيت المال از آن تمام افراد جامعه است و بايد آن را در جهت مصالح مسلمين به کار گرفت و در جهت سعادت جامعه از آن بهره برد. برخي همين که قدرت مي رسند تصور مي کنند با بيت المال مي توانند مانند ملک شخصي خود رفتار کنند وبه هر کسي بخواهند ببخشند. امام خميني براي تبيين مصرف درست بيت المال، در بسياري از موارد به سيره اميرالمومنين (ع) استناد مي کردند و از حضرت به عنوان الگو براي مسوولان نظام ياد مي نمودند و بر اين باور بودند که اموال بيت المال يک درهم آن حساب دارد.
اين دستور است در طول تاريخ براي کساني که متکفل حکومت هستند که تا اندازه ي ممکن در بيت المال تصرف نکنند، يک درهمش در آن طرف حساب دارد. بايد حساب بدهيم، بايد در پيشگاه خداي تبارک و تعالي، در کارهايي که مي کنيم، تصرف هايي که در بيت المال مي کنيم،؛ بايد بعد حساب بدهيم چرا ؟ زياده روي شده باشد، مجازات دارد، عدالت شده باشد مجازت خير دارد. بيت المال مسلمين را بزرگ بشماريد. (48)
ايشان به نمونه هايي از سيره ي حضرت علي (ع) در دقت در مصرف بيت المال اشاره مي کنند که به اختصار به آن اشاره مي شود.
الف ) حضرت طي بخشنامه اي که براي فرمانداران و استانداران خود ارسال کرد از آنها خواست که در نگارش نامه ها صرفه جويي نمايند. نامه حضرت چنين است:
نوک قلم هاي خود را تيز کنيد و خطوط را نزديک بنويسيد و کلمات اضافي براي من ننويسيد و به معاني توجه کنيد و از زياده روي بر حذر باشيد؛ زيرا اموال مسلمانان تحمل ضرر را ندارد. (49)
امام خميني مسوولان دولت را به پيروي از اين سيره حضرت دعوت نموده و مي گويند:
حکومت حضرت امير (ع) و وضع حکومت او را ما در نظر بگيريم، و کساني که در حکومت هستند و در دستگاه هاي دولتي هستند، سيره ي آن بزرگوار را در نظر بگيرند و ببينند که بايد چه بکنند... نوشته اند که: «سر قلم را نازک بگيريد، سطرها را نزديک هم بنويسيد، از چيزهايي که فايده ندارد، احتراز کنيد » اين يک دستوري هست براي همه، يعني دستوري هست براي کساني که در بيت المال دست دارند. (50)
ب ) اشاره مي کنند به خاموش کردن چراغ بيت المال، وقتي که شخصي براي کار خود به ايشان مراجعه کرد. امام خميني به اين نکته نيز توجه مي دهند که هيچ کسي نمي تواند مانند حضرت امير (ع) باشد، ولي در حد پايين تر ممکن است. لکن ما يک حاکمي نمي خواهيم که دزد نباشد. ما اين قدر حالا راضي شده ايم که لااقل اين قدر دزدي نکند، اين قدر مال اين ملت را چپاول نکند، اين قدر ظلم به اين ملت نکند. (51)
امام خميني در مصرف بيت المال دقت فراوان داشت و مراقب بود که اطرافيان و افراد ديگر از امکاناتي که از بيت المال تامين مي شد استفاده نکنند. ايشان اجازه نمي داد که از تلفن براي راه هاي دور استفاده کنند و به احمد آقا گفته بودند: تو حق نداري به تهران يا جاي ديگر تلفن بکني؛ ولي اگر در مسير انقلاب بود اجازه مي دادند. (52)
امام علي (ع) بخشش از بيت المال را ستم و خيانت مي داند. «جود الاولاه بفي ء المسلمين جور و ختر » (53)
بخشش کارگزاران از بيت المال مسلمانان ستم و خيانت است.

6. تواضع
 

تواضع و فروتني از صفات مومنان و اوليا الهي است و در مقابل آن کبر قرار دارد که از خوي هاي ناپسند است. انسان هاي متواضع از قرب و منزلت در نزد خدا برخوردارند، امام صادق (ع) مي فرمايد: خداوند به داوود (ع) وحي فرستاد که:
اي داود چنانچه نزديک ترين مردم به خدا متواضعان هستند، همين طور دورترين مردم به او متکبرانند. (54)
بنابراين فروتني باعث قرب نزد خدا مي شود و مردم به انسان متواضع احترام مي گذارند و دلهاي آنها فتح مي گردد. امام خميني چنين توصيه مي نمايد:
تو با تواضع دل مردم را فتح کن؛ دل که پيش تو آمد، آثار خود را ظاهر مي کند و اگر قلوب از تو برگشت، آثار آن بر خلاف مطلوب تواست. (55)
تواضع براي تمام افراد شايسته است و براي کارگزاران و مسوولان حکومت لازم تر مي باشد، زيرا اگر تواضع را از دست بدهند گرفتار شيطان نفس و کبر مي شوند و به مرور غرور و قدرت، افراد را به انحراف مي کشاند. امام خميني اين خطر را به مسوولان هشدار مي دهد.
وقتي قدرت دست تان آمد بيشتر مواظب باشيد که متواضع بشويد. وقتي رئيس يک گروهي شديد بيشتر مواظب باشيد که متواضع باشيد، براي اين که اگر سستي کنيد، در اين قدرت روحي، از شيطان زمين مي خوريد. (56)
با اين که رسول خدا (ص) داراي رياست و سلطنت ظاهري بود، در زندگي تواضع مي کرد و با فقرا و مساکين مجالست مي کرد و با آنها غذا مي خورد، همين طور علي (ع) با اين که قدرت و رياست داشتند.
با اين وصف تواضعشان بيشتر از همه کس بود. پس بدان که تواضع وليده ي علم و معرفت است و کبر و سرکشي زاييده ي جهل و ناداني است. (57)
تواضعي که از يک مسوول انتظار مي رود فروتني در برابر مردم و مراجعه کنندگان است. به ويژه انسان هاي محروم، زيرا ممکن است افراد در برابر اشخاص ذي نفوذ و داراي موقعيت، تواضع از خود نشان دهند.
چنين تواضعي برخاسته از خوي دروني نيست. آن تواضعي ارزش دارد که نشانه ي خوي پسنديده ي دروني بوده و در برابر محرومان و فقرا باشد. امام خميني در سخناني با اشاره به نقش محرومان و همت روستائيان و جنوب شهري ها در انقلاب مي گويد:
همه ي اين ها از برکات اين هايي هستند که شما به امداد آنها برخاسته ايد و آنها لايق اين هستند که ما با تواضع به خدمت آنها برويم و براي آنها خدمت کنيم. (58)
علي (ع) از فروتني توانگران در برابر فقرا و محرومان تجليل مي نمايد، آن گاه که براي رضاي خدا باشد. (59)
اميرالمومنين (ع) در نامه ي خود به مالک اشتر بر تواضع حاکمان و مسوولان در برابر مردم ضعيف و محروم تاکيد مي کند و تواضع را باعث رفعت و بلند مرتبگي نزد خدا مي شمارد:
« و تواضع لله يرفعک الله و اخفض حسناحک للضعفاء و اربهم الي ذلک منک حاجه » (60)
و براي خدا تواضع کن تا خدا تو را رفيع و بلند گرداند و در برابر ناتوانان فروتن باش و به آنها بنما که در اين کار به انها نيازمندي.
امام خميني در کتاب شرح حديث جنود عقل و جهل فصلي را به شرح صدر و ضيق آن، ويژه ساخته و شرح صدر را باعث تواضع و ضيق آن را باعث تکبر دانسته اند.
خداخواهي سعه صدر آورد، و سعه ي صدر تواضع و عزت نفس آورد. (61)
بنابراين سعه ي صدر که در مديريت، کاري پسنديده است، از نظر امام خميني جزو تواضع مي باشد، ايشان مردم و رزمندگان را به آن توصيه مي کنند. (62)
در اهميت سعه ي صدر و نقش آن در مديريت، امام علي (ع) مي فرمايند:
« آله الرياسه الصدر » (63)
گشادگي سينه (سعه صدر)، وسيله ي رياست است.

7 ـ خدمتگزاري
 

خدمتگزاري به مردم و جامعه از ارزش هايي است که در فرهنگ اجتماعي و اخلاقي امام نقش مهمي داشته است. براي پي بردن به اهميت اين سلوک اجتماعي، بهتر است بدانيم که در صحيفه ي امام واژه خدمتگزاران 68 مرتبه، واژه خدمتگزاري 8 بار و خدمتگزار 464 مورد به کار رفته است که نشانه ي والايي اين واژه در ديدگاه امام خميني است. از نظر ايشان حکومت اسلامي حکومت خدمت به مردم است و پيامبر اسلام خدمتگزار مردم بود و مسوولان نظام اسلامي نيز بايد خدمتگزار مردم باشند.
وقتي تمام استان ها، اشخاصي که در استانداري هستند، تمام اين استاندارها بنا را بر اين بگذارند که کارهاي خودشان را خوب انجام بدهند، در خدمت مردم باشند، حالي کنند به مردم که حکومت اسلامي، حکومت خدمت است، پيغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود با اينکه مقامش آن بود؛ ولي خدمتگزار بود، خدمت مي کرد. (64)
از نظر ايشان « خدمت بندگان خدا که خدمت به خداست » (65) و اين خدمت از حقوق مردم و عبادت مي باشد. امام صادق (ع) در نامه اي که به کارگزار اهواز مي نويسد، از او مي خواهد که مشکل برادر مسلمانش را بر طرف کند:
« و من ماخذم اخاه اخدمه الله من الولدان المخلدين و اسکنه مع اوليائه الطاهرين » (66)
هر کس به برادرش خدمت کند، خداوند براي خدمت به وي، غلامان بهشتي قرار مي دهد، با اولياء پاکش او را ساکن مي سازد.
رسول خدا (ص) مي فرمايد:
« ايما مسلم حدم قوما من المسلمين الا اعطاه الله مثل اعددهم خدا ما في الجنه » (67)
هر مسلماني که گروهي از مسلمانان را خدمت نمايد، خداوند به تعداد آنها در بهشت به وي خدامي عنايت مي کند.
خدمت به مردم بايد به عنوان يک وظيفه باشد بدون منت و بزرگ تصور کردن خود. (68) و در خدمتگزاري بايد به مستضعفان و محرومان توجه بيشتر بشود و در هنگام خدمت نبايد آنها را تحقير کرد. خدمتگزاري در جمهوري اسلامي مجاهده در راه خداست (69) و اثر چنين خدمتي آرامش روح و روان و باعث آبرومندي نزد خدا مي شود.
من از همه شان تقاضا دارم که از اين چيزي که بر خلاف رضاي خداست و بر خلاف رضاي اولياي اسلام است و بر خلاف رضاي ملت است اجتناب کنيد. اين دنيا چند روزش آمده پيش شما، اين را خدمت کنيد تا آبرومند باشيد پيش خدا، اين را با دعوا نگذرانيد، با صلح برويد سراغ مردم... (70)

پي‌نوشت‌ها:
 

  1. صحيفه امام، ج 17، ص 443
  2. مواقف الشيعه، ج 3، ص 123 « ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين » المتسدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 32
  3. صحيفه امام، ج 16، ص 197
  4. انسان، (76 ): 8
  5. صحيفه امام، ج 16، ص 197
  6. شرح چهل حديث، ص 328
  7. صحيفه امام، ج 10، ص 245
  8. همان، ج 8، ص 346
  9. همان، ج 20، ص 310
  10. همان، ج 18، ص 233
  11. همان، ج 20، ص 77
  12. همان
  13. همان، ج 19، ص 226
  14. بحارالانوار، ج 67، ص 248، ح 21 « اذا کان [ المومن ] مخلصا لله اخاف الله منه کل شيء حتي هوام الارض و سباعها و طير السماء »
  15. شرح غررالحکم، ج 1، ص 343
  16. همان، ص 219 « الايمان اخلاص العمل »
  17. همان، ج 2، ص 466، « افضل العباده اخلاص العمل »
  18. صحيفه امام، ج 16، ص 196
  19. همان، ج 12، ص 448
  20. الکافي، ج 2، ص 426، ح 1
  21. همان، ح 2
  22. نهج البلاغه، ترجمه فيض السلام، حکمت 409، ص 1281
  23. عيون الحکم و المواعظ، ص 348
  24. الارشاد، ج 1، ص 299، « حسن الاعتراف يهدم الاقتراف »
  25. صحيفه امام، ج 14، ص 92
  26. همان، ج 18، ص 241
  27. همان، ج 21، ص 285
  28. همان، ج 18، ص 189 ـ 190
  29. همان، ج 15، ص 340
  30. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 360
  31. سرگذشت هاي ويژه از زندگاني امام خميني، ج 3، ص 31
  32. الکافي، ج 2، ص 639، ح 5؛ تحف العقول، ص 366
  33. سفينه البحار، ج4، ص 508
  34. سيماي کارگزاران، ج2، ص 47، «و هو ممن ارضي هديه و ارجوا صلاحه و نصحه؛ و او از جمله ي افرادي است که روشش مورد رضايت من و اميد به صلاح و خيرخواهي وي دارم»
  35. همان، ص 107؛ درباره ي مالک گويد: «و قد اثرتکم به علي نفسي لنصيحته لکم؛ و من شما را در انتخاب وي بر خود مقدم داشتم به جهت خيرخواهي او نسبت به شما»
  36. همان، ج 1، ص 86
  37. صحيفه امام، ج 17، ص 246
  38. همان، ج 14، ص 401
  39. همان، ج 13، ص 198
  40. همان، ج 14، ص 368
  41. سرگذشت هاي ويژه از زندگاني حضرت امام خميني، ج2، ص 25
  42. انوار الهدايه، ج1، ص 244
  43. صحيفه امام، ج 14، ص 365 ـ 366
  44. همان، ص 51
  45. همان، ج 19، ص 303
  46. بحارالانوار، ج 2، ص 96، ح 39
  47. صحيفه امام، ج13، ص 205
  48. همان، ج19، ص 374
  49. سيماي کارگزاران، ج1، ص 79 «ادقوا اقلامکم و قاربوا بين سطورکم واحذفوا عني فضولکم و اقصدوا قصد المعاني و ايکم و الاکصار فان اموال المسلمين لا تحمتل الاضرار»
  50. صحيفه امام، ج 19، ص 373 ـ 374
  51. همان، ج 4، ص 164 ـ 165
  52. سرگذشت هاي ويژه از زندگاني امام خميني، ج 4، ص 133
  53. شرح غرر الحکم، ج 3، ص 357
  54. الکافي، ج 2، ص 123، ح 11 « يا داود کما ان اقرب الناس من الله المتواضعون کذلک ابعد الناس من الله المتکبرون »
  55. شرح چهل حديث، ص 86
  56. صحيفه امام، ج 18، ص 209
  57. شرح چهل حديث، ص 96
  58. صحيفه امام، ج 17، ص 425
  59. نهج البلاغه، حکمت 406، ص 547 « ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عند الله... »
  60. مديريت و سياست، ص 111
  61. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 337
  62. صحيفه امام، ج 20، ص 200
  63. نهج البلاغه، حکمت 176، ص 501
  64. صحيفه امام، ج 13، ص 384
  65. همان، ج 5، ص 502
  66. قاموس الاخلاق و الحقوق، ص 125
  67. همان، الکافي، ج 2، ص 207
  68. صحيفه امام، ج 10، ص 155
  69. همان، ج 13، ص 516
  70. همان، ص 204

 

منبع: ذاکری، علی اکبر؛ (1387) امام خميني (ره) و مفاهيم اخلاقي (اخلاق مسئوولان نظام اسلامی)، تهران، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم.